تحلیل و بررسی مبانی معرفتشناختی و ارزشی
علم اقتصاد متعارف و علم اقتصاد اسلامی
علی جابری
امروزه مجموعۀ علوم، از جمله علوم انسانی، از دستاوردهای پیشرفتهای جوامع غربی در قرون هفدهم و هجدهم شمرده میشود که مقدمات آن از رنسانس فراهم شده بود. این واقعیت همزمان با ایجاد تغییر و تحول در زمینههای فکری و فلسفی در جوامع غربی، در مقطعی رخ داد که بیش از چهار قرن طول کشید. در این مدت، اصول و فرضیههای اساسی در علوم مختلف طبیعی، فلسفی و اخلاقی حاکم بر این جوامع شکل گرفت و برای استفاده در علوم مختلف آماده شد. لذا، دقیقاً در اواخر همین مقطع، یعنی قرن هجدهم، علم اقتصاد شکل گرفت. همچنین، علم اقتصاد در فرایند تکاملی خود نیز تحت تأثیر تحولات فکری جوامع مزبور بود که مهمترین آنها را میتوان به اثرپذیری از اثباتگرایی منطقی دانست. ولی در عین حال، هم اصول موضوعه و مبانی بهعاریهگرفتهشده در شکلگیری علم اقتصاد، هم تأثر از تفکر اثباتگرایی در این علم، هر دو لایههای پنهان این علم را تشکیل میدهند.
این در حالی است که وقتی از علم اقتصاد سخن به میان میآید، تصور عمومْ این است که این علم در جوامع غربی، بر اساس بررسی و ارزیابی رفتار تکتک افراد جوامع مزبور نظریهپردازی شده و به شکل مدل در آمده است؛ حال آنکه، واقعیت همان چیزی است که پیشتر اشاره شد، و به همین جهت، وقتی فیزیوکراتها نظام اقتصادی سرمایهداری را سروسامان دادند یا دیوید هیوم و آدام اسمیت علم اقتصاد را پایهریزی کردند، این مسائل صرفاً بر اساس«اصول موضوعه» بهعاریهگرفتهشده از حوزههای مختلف و «اصول کلی و ذهنی» استنباطشده توسط متفکران در مورد رفتارهای اقتصادی این جوامع بوده است.
بر این اساس، به نظر میرسد که برای برداشتن گامهای عملی در جهت ارائۀ الگوی برخاسته از مبانی فکری، فرهنگی و عقیدتی اسلام، قبل از هر چیز، آگاهی کامل به علم اقتصاد و نحوۀ شکلگیری آن از یک سو، و آگاهی کامل به مبانی فلسفی، کلامی، منطقی و اخلاقی آن از سوی دیگر لازم و ضرور است. این همان چیزی است که در این تحقیق از آن به «علم تفصیلی» به علم اقتصاد و مبانی بهکارگرفتهشده در آن تعبیر کردهایم. بعد از این مرحله نوبت نظریهپردازی دربارۀ اقتصاد اسلامی فرا میرسد. در این مورد هم، داشتن «علم تفصیلی» و آگاهی کامل به مبانی صاف و زلال شرع مقدس اسلام در همۀ زمینههای لازم، از قبیل فقه، اصول، کلام، عرفان، فلسفه و اخلاق شرط لازم استخراج اصول موضوعۀ مورد نیاز برای شکلگیری علم اقتصاد اسلامی است. افزون بر این، آنچه اهمیتِ بسیار دارد بحث و بررسی میزان انطباق اصول و مبانی مذکور در دو دیدگاه غربی و اسلامی است. این تحقیق مدعی است اصول و مبانی بر آمده از دو دیدگاه مزبور تباین، افتراق و عدم انطباق بالایی دارند؛ به طوری که همین مسئله علت اصلی عدم امکان بهکارگیری علم اقتصاد متعارف در جوامع اسلامی، و لزوم نظریهپردازی در علم اقتصاد اسلامی به شمار میآید.
بدیهی است در مسائل و مباحث تأثیرگذار در شکلگیری علم اقتصاد و تکامل آن، شناختشناسی در هر دو معنای مطلق و مقید مورد توجه است. دربارۀ ارزشها نیز، از آنجا که در مقطع تاریخی بعد از رنسانسِ مغربزمین دین و ارزشهای دینی جایگاهی ندارند، در علم اقتصاد متعارف، مبانی ارزش، در محدودۀ ارزشهای اخلاقی محدود میشود. در مقابل، بدیهی است که در بحث مبانی ارزشی علم اقتصاد اسلامی، هم ارزشهای اخلاقی و هم ارزشهای دینی در حیطۀ تجزیه و تحلیل قرار میگیرد.
در ضمن، منظور از عنوان «اقتصاد متعارف»، علم اقتصاد نئوکلاسیک است، که از آن به «علم اقتصاد ارتدکس» و «علم اقتصاد متعارف» نیز تعبیر شده است. همانطور که میدانیم، علم اقتصاد بهوسیلۀ مکتب نهائیون تکامل یافت؛ به بلوغ رسید؛ و بر ادبیات اقتصادی چیره شد؛ و هنوز هم در بیشتر کشورهای جهان سلطۀ خود را حفظ کرده است. افزون بر این، انتخاب اقتصاد نئوکلاسیک عمدتاً به دلیل «اشتهار»، «تأثیرگذاری بیشتر» و بالاخره به دلیل اینکه «تئوریمحوری آن بیشترین توجه را به خود جلب کرده»، صورت گرفته است.
بنابراین میتوان گفت سؤال اصلی این تحقیق این است که علم اقتصاد شکلگرفته بر بستر اصول موضوعۀ مبتنی بر مبانی فکری، فرهنگی و اخلاقی کشورهای غربی، چگونه میتواند تصویری یگانه و جهانی از این علم را به نمایش بگذارد که (بدون توجه به زمان، مکان، فرهنگ، دین و عادت افراد) برای همۀ افراد و جوامع انسانی قابلیت کاربرد داشته باشد؟ و فرضیۀ اساسی تحقیق این است که «علم اقتصاد متعارف با ویژگیهای معرفتشناختی و ارزشیای که دارد، نمیتواند از شمول و فراگیری نسبت به مسلمانان برخوردار باشد».
دربارۀ تبیین ساختار کلی کتاب نیز گفتنی است بخش سوم به بررسی مبانی معرفتشناختی و ارزشی علم اقتصاد اسلامی اختصاص یافته است، در حالی که بخشهای پیشین به تحلیل و بررسی علم اقتصاد متعارف تخصیص یافته است. بخش اول به تجزیه و تحلیل مبانی معرفتشناختی اختصاص یافته است، و مبانی ارزشی، مباحث بخش دوم را تشکیل میدهد.